عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

شئون انسان کامل

منبع: حکمت عرفانی؛ تحریری از درس‌های عرفان نظری استاد سید یدالله یزدان‌پناه صفحه 609

لازمه خلافت تكويني انسان كامل آن است كه مدد و فيض خداوند از مجراي انسان‌ كامل به همة موجودات ساری و جاري مي‌شود.

بنابراين هم تحقق عالم و هم ادامه و استمرار آن به واسطة انسان كامل است. از همين رو با رفتن انسان كامل و خالي ماندن جهان از آن، عالم برچيده مي‌شود و قيامت به‌پا مي‌گردد.


فهرست
  • ↓۱- انسان کامل واسطة فيض الهي
  • ↓۲- سريان انسان کامل در موجودات
  • ↓۳- ولایت
  • ↓۴- نوشتارهای مرتبط
  • ↓۵- پانویس

انسان کامل واسطة فيض الهي

از لوازم بحث خلافت تکويني انسان کامل، آن است که مدد الهي و فيض خداوندي از مجراي انسان کامل به همة موجودات ساري و جاري مي‌شود به گونه‌اي که بقا و استمرار عالم به دست انسان کامل است لذا با رفتن انسان کامل، عالم نيز برچيده شده و بساط آن جمع مي‌شود و قيامت کبراي شرعي و آفاقي بر پا مي‌شود.

سرّ اين مسئله در آن است که انسان کامل حالت برزخيت بين حق و خلق را داشته و با هر دو طرف مناسبت دارد؛ اين مناسبت دوطرفة انسان کامل موجب ارتباط يافتن حق با خلق و اتصال خلق با حق شده و به تبع آن فيض خداوند به خلق و مخلوقات جهان مي‌رسد، به گونه‌اي که اگر انسان کامل نباشد، هيچ مناسبتي بين ديگر موجودات با خداوند نبوده و استمرار فيض الهي صورت نخواهد گرفت.

ملا عبدالرحمن جامي در نقد النصوص مي‌گويد:

وهو الواسطه بين الحق والخلق وبه ومن مرتبته يصل فيض الحق والمدد الذي هو سبب بقاء ما سوي الحق الي العالم کلّه علواً وسفلاً ولولاه من حيث برزخيته التي لا تغاير الطرفين لم يقبل شيءٌ من العالم المدد الالهي الوحداني لعدم المناسبة والارتباط ولم يصل اليه فکان يفني وانه عمد السموات والارض ولهذا السرّ برحلته من مرکز الارض... ينحزم نظامها فبدّل الارض غير الارض. [۱] انسان کامل واسطة بين حق و خلق است و به سبب او و از مرتبة او فيض حق‌تعالي و مددي که سبب بقاي ماسوي‌الله است به همة عالم از آسماني و زميني مي‌رسد و اگر انسان کامل از آن جهت که برزخيت داشته و با طرفين حق و خلق مغايرت ندارد (بلکه مناسبت دارد) نمي‌بود، هيچ چيزي از عالم، به واسطة‌ آنکه مناسبت و ارتباطي با خداوند ندارد، مدد الهي وحداني را نمي‌پذيرفت، و فيض الهي بدو نمي‌رسيد و فنا مي‌يافت و از همين جهت انسان کامل ستون آسمان‌ها و زمين است و به خاطر همين سرّ، آن زمان که وي از مرکز زمين رحلت نمايد... نظام زمين برچيده شده و زمين دگرگون خواهد شد (و قيامت به پا مي‌شود).

عرفا معتقدند انسان کامل در صورتي کامل است و کون جامع است که همة نشئات حتي نشئة مادي و بدن عنصري هم داشته باشد، لذا وقتي انسان کاملي از عالم ماده رحلت مي‌کند ديگر نمي‌تواند خليفه در کل نظام هستي و در زمين باشد، و شايد آنکه خداوند مي‌فرمايد: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً به همين نکته اشاره داشته باشد که بُعد اَرْضي و مادي هم بايد داشته باشد. بنابراين در هر عصر و زماني بايد يکي از انسان‌هاي کامل روي زمين باشد و وقتي نوبت به آخرين آنها مي‌رسد با رفتن او قيامت برپا مي‌شود.

محقق قيصري در بخشي از فصل نهم که همة آن پيرامون خلافت انسان کامل است مي‌گويد:

فلا يزال في هذه المرتبه واحدٌ منهم قائم في هذا المقام لينحفظ به هذا الترتيب والنظام قال سبحانه «وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» «وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ» کما قال في النبی صلی الله علیه و آله و سلم «إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِيرٌ» الي ان ينختم بظهور خاتم الاولياء وهو الخاتم للولاية المطلقة فاذا کملت هذه الدائرة ايضاً وجب قيام الساعة. [۲] دائماً در مرتبة قطبيت نظام هستي، يکي از انسان‌هاي کامل، هست که در اين مقام قرار مي‌گيرد تا اين ترتيب و نظام را حفظ نمايد چراکه خداوند مي‌فرمايد: «براي هر قومي هدايت‌گري هست» و يا مي‌فرمايد: «هيچ امتي نيست مگر آنکه خداوند نذيري در ميان آنها قرار داده است» همچنان‌که دربارة رسول‌ الله صلی الله علیه و آله و سلم (همين تعبير را به کار مي‌برد و) مي‌فرمايد: «نيستي تو مگر نذير امت». اين مسير ادامه مي‌يابد تا آنکه با ظهور خاتم اوليا که ولايت مطلقه را پايان مي‌دهد، خاتمه پذيرد و وقتي دايرة ولايت همچون دايرة نبوت کامل شد، رستاخيز واجب مي‌شود.

آنچه در کل بحث انسان‌شناسي عرفاني و به‌ويژه مسئلة خلافت انسان کامل، کاملاً احساس مي‌شود هماهنگي کامل مباني عرفاني با عقايد شيعي است. جاي‌جاي بحث‌هاي گذشته و آنچه پس از اين مي‌آيد، رنگ و بويي کاملاً شيعي دارد. از باب نمونه‌اي کوچک اگر عبارات اخير محقق قيصري ـ که براي اثبات وجود انساني کامل همانند رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم در هر عصر و زماني به آيات «لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» و «إِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ» استشهاد مي‌کند‌ـ را با عبارات دعاي شريف ندبه که در مقام اثبات وصايت اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه علیه به همين آيات تمسک جسته است مقايسه نماييم، فضاي شيعي موجود در مباحث انسان کامل عرفا کاملاً روشن خواهد شد.

سريان انسان کامل در موجودات

در بحث اسم جامع الله، دو نوع نسبت بين اين اسم و اسماي ديگر مطرح است که در نوشتار اسمای الهیه شرح آن گذشت و خلاصة آن اين است که اسم جامع الله در يک مرحله به نحو اندماجي همة اسما را در خود دارد و در مرحلة ديگر به نحو سرياني، همة اسم‌هاي تفصيل‌يافته کران تا کران عالم را تحت پوشش خود داشته و آنها را شامل است.

با در نظر گرفتن اين بحث و آنچه در فرازهاي پيشين گفته شد که انسان کامل مظهر اسم جامع الله است و متحد با آن است، نسبت انسان کامل با موجودات عالم نيز در دو مرحله مطرح است، يکي در مرحلة اندماج که حقايق همة موجودات در ذات انسان کامل مندک و مندمج است و يکي در مرحلة انبساط و سريان که روح و جسم و جان و بدن انسان کامل همة مراحل عالم تا پايان ماده را شامل و محيط است.

قيصري در فصل هشتم از مقدمة خود بر شرح فصوص الحکم در مقام استشهاد براي آنچه پيرامون حقيقت انساني گفته است، کلام بلندي را از امير موحدان علي علیه السلام نقل مي‌کند و مي‌گويد:

ويؤيّد ما ذکرنا قول اميرالمؤمنين ولي الله في الارضين قطب الموحدين علي بن ابي طالب† في خطبة کان يخطبها للناس؛ انا نقطة باء بسم الله انا جنب الله الذي فرطتم فيه وانا القلم وانا اللوح المحفوظ وانا العرش وانا السموات السبع والارضون...؛ [۳] آنچه که ما در باب انسان کامل گفتيم را سخن اميرمؤمنان و ولي‌الله في الارضين و قطب موحدين علي بن ابي طالب علیه السلام تأييد مي‌نمايد که در خطبه‌اي براي مردم فرمود: من نقطة باء بسم‌الله‌ام، من جنب‌الله‌ام که شما در آن تفريط نموده‌ايد، من قلمم، من لوح محفوظم، من عرشم، من آسمان‌ها و زمين‌هاي هفت‌گانه‌ام... .

قيصري در ادامه و با استفاده از اين روايت مي‌گويد:

لذلک قيل الانسان الکامل لابدّ ان يَسْري في جميع الموجودات کسريان الحق فيها... از همين روي گفته شده که انسان کامل ضرورتاً در همة موجودات سريان دارد همچون سرياني که حق‌تعالي در آنها دارد.

متون روايي شيعي مثل آنچه در کتاب الحجّه کافي آمده است، بهترين ادلة نقلي در مباحث مطرح پيرامون انسان کامل است و از طرف ديگر مباحث عرفاني نيز بهترين تفسير و تحليل آن روايات به شمار مي‌آيد، همچنان‌که برخي از فقرات زيارت جامعة کبيره که منشور اعتقادي شيعيان دربارة امامت است و بهترين شناسنامة انسان کامل و امام معصوم مي‌باشد، جز با معارف عميق عرفاني قابل حل و هضم نيست. در قسمتي از اين زيارت مي‌خوانيم:

بکم فتح الله وبکم يختم وبکم يُنزّل الغيث وبکم يُمسِک السماء ان تقع علي الارض الاّ باذنه... اسماءکم في الاسماء واجسادکم في الاجساد وارواحکم في الارواح وانفسکم في النفوس وآثارکم في الآثار وقبورکم في القبور.

در اين زيارت به‌روشني هرچه تمام‌تر، سريان انسان کامل در همة موجودات حتي سريان بدن و جسم انسان کامل در همة اجساد و اجسام تبيين و ارائه شده است.

عرفا در تبيين نسبت انسان کامل با عالَم، از نوع ارتباط و نسبت روح با بدن نيز بهره مي‌برند. ايشان بر اين باورند که همچنان‌که روح در بدن سريان دارد و از طريق اين سريان ارتباط کاملي با بدن مي‌يابد و به خاطر مناسبت خود با عوالم برتر، فيض الهي را گرفته و به تمام بدن مي‌رساند، انسان کامل نيز روح عالم و عالم جسد اوست و به واسطة ارتباط دوسويه‌اش، مسير وصول فيض الهي به کل عالم مي‌شود و همچون روح که اگر از بدن مفارقت نمايد، موجب مرگ بدن مي‌شود، با رفتن انسان کامل از نشئة مادي نيز، عالم ماده جمع مي‌شود و روز قيامت برپا مي‌گردد، زيرا انسان کامل همانند روح منشأ حيات و بقاي آن بوده است.

ابن عربي در فتوحات مکيه بدين نکته اشاره کرده و مي‌گويد:

فهو للعالم کالروح من الجسد فالإنسان روح العالم والعالم جسده... وکمال العالم بالإنسان مثل کمال الجسد بالروح والإنسان منفوخ في جسم العالم فهو المقصود من العالم. [۴]

انسان براي عالَم همانند روح براي جسد است، پس انسان روح عالم و عالم جسد اوست... و کمال عالم به انسان همانند کمال جسد به روح مي‌باشد و انسان (همانند روح) در جسم عالم دميده شده است و همو مقصود اصلي از عالم است.

ولایت

متن اصلی: ولایت

از مسائل مطرح در انسان كامل، مبحث ولايت، نبوت و رسالت است كه به‌ترتيب به توضيح يك‌يك آنها مي‌پردازيم:

الف) ولايت: ولايت ارتباط بي‌واسطة انسان كامل با حق‌تعالي است كه از طريق فناي در حق حاصل مي‌شود و انسان كامل در اين حال بدون هيچ واسطه‌اي معارف و حقايق را از خداوند اخذ مي‌كند.

ب) نبوت: نبوت عبارت است از آنكه انساني حقايق و معارف الهي را از طريق فرشته‌اي از فرشتگان و با وساطت او اخذ كند كه اين نوع ارتباط از راه اتحاد با عالم عقل صورت مي‌پذيرد.

ج) رسالت: رسالت عبارت است از آنكه نبي‌اي مأمور به ابلاغ پيام‌هاي الهي به مردم شده و در مقام دستگيري و هدايت خلق قرار گيرد.

بنابراين در انبيا، آن‌گاه كه مسئلة ابلاغ به مردم و پيام‌رساني مطرح است، از مقام رسالت ايشان خبر مي‌دهد و آن‌گاه كه بحث اخذ وحي و معارف وحياني از فرشته و تسديد ملك در ميان باشد، از مقام نبوت ايشان خبر داده و آن وقت كه مسئلة ارتباط و اخذ از خداوند و فنا در او مطرح باشد، از مقام ولايت آنها حكايت مي‌كند.

با اين حساب ولايت، باطن نبوت و رسالت است و ريشه‌ و معدن آنها و بالاتر از همة آنها مي‌باشد؛ زيرا هيچ نبي و رسولي نيست مگر آنكه اول ولايت يافته و وليّ شده است و به اندازة وسعت ولايتش، نبوت و رسالت يافته است.

البته از جهتي ديگر رسول از نبي و وليّ بالاتر است؛ زيرا كسي كه رسول است،‌ مقامات ولايت و نبوت را پيش‌تر دارا شده است؛ يعني ممكن است كسي وليّ و نبي باشد، اما رسول نباشد، همچنان‌كه ممكن است كسي وليّ باشد اما نبي و رسول نباشد. بنابراين هرچند از نظر باطني و رتبة وجودي، مقام ولايت از نبوت و رسالت برتر است و نبوت نيز بالاتر از رسالت مي‌باشد (نمودار الف)، اما از نظر كسب مقامات، رسول از همه‌ برتر و بالاتر مي‌باشد.

نوشتارهای مرتبط

خلافت انسان کامل

جامعیت انسان کامل

موت اختیاری

پانویس

۱. نقد النصوص، ص ۹۷.

۲. شرح فصوص الحکم قيصري، فصل نهم از مقدمه، ص ۴۰.

۳. شرح فصوص الحکم قيصري، فصل هشتم از مقدمه، ص ۳۸.

۴. فتوحات مکيه، ج۲، ص ۶۷؛ همچنين ر.ک: شرح فصوص الحکم قيصري، ص ۶۳، ۶۶ و ۷۲.

مربوط به دسته های:انسان شناسی عرفانی -